گاهی فکر می کنم_
آدم ها یک روز برمی گردند به نقاشی های بچگی شان
به همان خانه ی کوچک با سقف شیروانی و دودکش
که احیاناً نزدیک یک درخت سیب بود
و همیشه پشتش به دو سه تا کوه گرم بود
و پنجره اش رو به یک رودخانه ی آبی باز می شد که از کوه پایین می آمد و همیشه چند تا ماهی قرمز داشت
و خورشیدش همیشه خورشید دم صبح بود و موقع تابیدن، صورتش گل می انداخت و لبخند می زد.
.
.
.
گاهی فکر می کنم
آدم ها یک روز برمی گردند به نقاشی های بچگی شان
و دوباره بزرگ می شوند.
یک ,بچگی ,نقاشی ,ی ,گاهی ,بودو ,گردند به ,برمی گردند ,به نقاشی ,نقاشی های ,های بچگی
درباره این سایت